وبگاه شخصی صدرا مومنی چند شنبست امروز ؟ چندمه ؟ اه پس شمعش کو ؟ سه چهار ساله هر سالش تو همین روز این جمله رو تکرار میکنم اینجا ... تولد ، واژه جالبی به نظر نمیرسه اما جا افتاده ... اگه بخوایم از نگاه دیگری ببینیم
|
||
جستجو
چند شنبست امروز ؟ چندمه ؟ اه پس شمعش کو ؟ سه چهار ساله هر سالش تو همین روز این جمله رو تکرار میکنم اینجا ... تولد ، واژه جالبی به نظر نمیرسه اما جا افتاده ... اگه بخوایم از نگاه دیگری ببینیم تولد یه چیزیه که هر روز درون ما شکل میگیره ... خب بیخیال پیچیدش نکنم ... اینو نگفتم که یه روزایی خلوت بود دورمون اما شور و هیجان داشت دنیای دیگه ای بود خلاصه اما حالا ( این روزا شلوغه اما بی فروغ ) بیداری این روزا خواب تلخیه... باور کن ... بدون غرور میگم دلتنگ قدیمم همین 😞... بعضی،موقع ها یه کلمه هایی تو مغزم میرن و میان که حس میکنم اصلا زنده نیستم،اصلا تلاشم جواب نمیده نمیدونم حس میکنم دو تا شخصیت دارم یه روز خوب،یه روز بد اما باز که میگذره میفهمم دو ساعت خوبم بقیش بد.... از اون ترس دارم که همش بشه بد.... از همون پسر بزدل و ترسو چیزی کشوندم بیرون که خستگی رو خسته کرد ، ترسو ترسوند ، حقیقت هارو اشکار کرد ... ولی بازم یه چیز ازارش میده اونم فعلشه ... پس کی از این مرداب میشه خارج شد و مثل باقی مردم تو چرخه ی زمان و در حال زندگی کرد ؟ ممرضا دوباره خسته شده ، ممرضا دوباره سردرگم شده ... ممرضا میدونه تو دی ماهه و امروز بیست و دوم شده و تولدشه ، اما تفاوتی احساس نمیکنه ... ممرضا داره به کجا کشیده میشه ؟ بازدید : 54
چهارشنبه 22 دی 1395 | 8:13 |
نویسنده : 100RΔ
ارسال نظر
|
||
[ قالب وبلاگ : ماه اسکین ] [ Weblog Themes By : Mahskin ] |